کتاب خوان ها

بلاگ کتاب خوان ها برای معرفی کتاب های روز دنیا به شما برای پیشرفت و ساخت ایده های زیبای ماست

کتاب خوان ها

بلاگ کتاب خوان ها برای معرفی کتاب های روز دنیا به شما برای پیشرفت و ساخت ایده های زیبای ماست

کتاب Sapiens اثر Yuval Noah Harari

تاریخ بشر توسط سه انقلاب بزرگ شکل گرفته است: انقلاب شناختی (70000 سال پیش)، انقلاب کشاورزی (10000 سال پیش) و انقلاب علمی (500 سال پیش). این انقلاب‌ها به انسان‌ها قدرت داده‌اند تا کاری را انجام دهند که هیچ شکل دیگری از زندگی انجام نداده است، یعنی ایجاد و پیوند پیرامون ایده‌هایی که از نظر فیزیکی وجود ندارند (مذهب، سرمایه‌داری و سیاست فکر کنید). این «افسانه‌های» مشترک، انسان‌ها را قادر می‌سازد تا جهان را تسخیر کنند و نوع بشر را در آستانه غلبه بر نیروهای انتخاب طبیعی قرار داده‌اند. بهترین کتاب ها را از فروشگاه دانلود کتاب e-bookfa دانلود کنید.


خلاصه انسان خردمند

این خلاصه کتاب من از Sapiens نوشته یووال نوح هراری است. یادداشت های من غیر رسمی هستند و اغلب حاوی نقل قول هایی از کتاب و همچنین افکار خودم هستند. این خلاصه همچنین شامل درس های کلیدی و قسمت های مهم کتاب است.


فرهنگ های انسانی حدود 70000 سال پیش شروع به شکل گیری کردند.

سه انقلاب بزرگ در تاریخ بشر رخ داده است: انقلاب شناختی، انقلاب کشاورزی و انقلاب علمی.

انسان های ماقبل تاریخ (2 میلیون سال یا بیشتر) مهمتر و چشمگیرتر از سایر پستانداران نبودند.

هومو ساپینس به معنای "مرد عاقل" است.

انسان برای اولین بار در آفریقا حدود 2.5 میلیون سال پیش تکامل یافت.

نویسنده معتقد است که بعید است انسان خردمند تا 1000 سال دیگر زنده بماند.

از حدود 2 میلیون سال پیش تا 10000 سال پیش، چندین گونه انسانی با هم در زمین پرسه می زدند. تصویر انسان در حال تکامل از حالت خمیده به قائم به اشتباه تکامل انسان را به عنوان یک مسیر خطی نشان می دهد. در واقع، این گونه ها به طور همزمان زندگی می کردند.

انسان ها نسبت به اندازه بدنشان مغز بزرگی دارند.

مغز انسان 2 تا 3 درصد از اندازه بدن را تشکیل می دهد، اما 25 درصد انرژی را مصرف می کند.

نوع بشر تا 400000 سال پیش بسیار در میانه زنجیره غذایی قرار داشت و تا 100000 سال پیش به بالای زنجیره غذایی نپرید.

اکثر حیوانات در بالای زنجیره غذایی به تدریج طی میلیون ها سال به آنجا رسیدند. با این حال، انسان ها نسبتاً سریع به اوج پریدند. این بدان معناست که بقیه زنجیره غذایی آماده نبودند و ما هم آماده نبودیم. از این رو ما احساس اضطراب و استرس می کنیم زیرا عادت نداریم در اوج باشیم.

ظهور آتش و پختن غذا ممکن است راه را برای تکامل مسیر روده کوچکتر و مغز بزرگتر باز کند.

دو نظریه در مورد چگونگی تکامل انسان خردمند وجود دارد: نظریه آمیختگی و نظریه جایگزینی. واقعیت احتمالاً ترکیبی از هر دو نظریه است.

شاید به همین دلیل بود که انسان‌های خردمند نئاندرتال‌ها را نابود کردند: «آن‌ها آنقدر آشنا بودند که نمی‌توان نادیده گرفت، اما آنقدر متفاوت بود که نمی‌توان آن‌ها را تحمل کرد».

آخرین گونه کوتوله انسان 12000 سال پیش از بین رفت.

انسان خردمند دنیا را به خاطر زبان منحصر به فردش فتح کرد.

انقلاب شناختی بین 70000 تا 30000 سال پیش رخ داد. این به انسان خردمند اجازه داد تا در سطحی که قبلاً در زبان دیده نشده بود، ارتباط برقرار کند.

تا آنجا که ما می دانیم، فقط انسان خردمند می تواند در مورد چیزهایی صحبت کند که ما هرگز ندیده ایم، لمس نکرده ایم یا بو نکرده ایم. به ادیان، اسطوره ها، افسانه ها و خیالات فکر کنید.

گفتن اسطوره ها و داستان ها به انسان های خردمند اجازه می دهد تا در تعداد زیادی به روش های بسیار انعطاف پذیر با یکدیگر همکاری کنند. این ما را از همه حیوانات دیگر جدا می کند.

شامپانزه ها نمی توانند گروه های بیش از 50 تایی تشکیل دهند. برای انسان ها، اندازه گروه معمولاً 150 یا بیشتر است. فراتر از آن، نمی توانید به شایعات و ارتباطات شخصی تکیه کنید. برای اینکه تعداد زیادی از افراد با هم کار کنند، به چیز بیشتری نیاز دارید.

تعداد زیادی از مردم می توانند با به اشتراک گذاشتن افسانه ها و باورهای مشترک با یکدیگر همکاری کنند.

در محافل دانشگاهی، داستان‌ها به عنوان داستان‌ها، سازه‌های اجتماعی یا واقعیت‌های خیالی شناخته می‌شوند.

واقعیت خیالی دروغ نیست زیرا کل گروه آن را باور دارند.

از زمان انقلاب شناختی، انسان ها در یک واقعیت دوگانه زندگی می کنند: واقعیت فیزیکی و واقعیت تصوری.

نحوه همکاری افراد را می توان با تغییر داستان ها به عنوان افسانه هایی که می گوییم تغییر داد.

از آنجایی که انسان‌های خردمند اسطوره‌های مشترک مبتنی بر ژنتیک نیستند، می‌توانستند به محض اینکه باور جدید خود را تطبیق دهند، رفتار خود را تطبیق داده و تغییر دهند. آنها مجبور نبودند میلیون ها سال برای تغییر ژنتیکی صبر کنند.

انسان خردمند تنها حیواناتی هستند که تجارت می کنند.

تا آنجا که ما می دانیم، انسان های 30000 سال پیش همان توانایی های جسمی، عاطفی و فکری را داشتند که ما امروز داریم.

روانشناسی تکاملی ادعا می کند که بیشتر روانشناسی ما در دوره قبل از انقلاب کشاورزی حدود 10000 سال پیش توسعه یافته است.

غریزه خوردن غذای پرکالری به DNA ما متصل است.

از زمان انقلاب کشاورزی، یک شیوه زندگی غالب برای همه انسان ها وجود نداشته است. تنها گزینه هایی از فرهنگ های مختلف وجود داشته است.

این سگ اولین حیوانی بود که حدود 15000 سال پیش توسط انسان اهلی شد.

در گروه های انسانی باستانی (بیش از 10000 سال پیش) حریم خصوصی بسیار کمی وجود داشت، اما تنهایی بسیار کمی نیز وجود داشت.

بسیاری از اجداد باستانی ما نسبت به ما دانش بسیار گسترده و عمیق تری نسبت به محیط فیزیکی خود داشتند. اصلاً بی شعور نبودند.

مجموعه بشر امروزی به طور کلی بیشتر از کل جمعیت 15000 سال پیش می داند. با این حال، در سطح فردی، ما امروزه بسیار تخصصی تر هستیم. علوفه جویان باستان آگاه ترین و ماهرترین مردم تاریخ بودند.

انتقال ژن‌های «غیرقابل توجه» نسبت به 10000 سال پیش بسیار آسان‌تر است.

عدم آگاهی ما از ادیان و باورهای ماقبل تاریخ یکی از بزرگترین حفره های درک ما از تاریخ بشر است.

سفر انسانها از طریق دریا و فرود در استرالیا یکی از مهمترین سفرهای اکتشافی در تاریخ بود. این لحظه ای را نشان می دهد که انسان ها خود را در بالای زنجیره غذایی قرار می دهند.

هومو ساپینس برای اولین بار حدود 16000 سال پیش به آمریکا راه یافت.

استقرار آمریکا - در سراسر شبه جزیره سیبری از طریق آلاسکا به کانادا و ایالات متحده از طریق مکزیک و آمریکای مرکزی تا آند و آمازون و تا نوک آمریکای جنوبی - یکی از تهاجمات سریع و باورنکردنی بود. گونه ای که جهان تا به حال دیده بود.

به طور باورنکردنی، انقلاب کشاورزی به طور مستقل در بسیاری از نقاط مختلف جهان ظهور کرد.

هیچ مدرکی وجود ندارد که انسان های مدرن با گذشت زمان باهوش تر شده اند.

انقلاب کشاورزی در واقع در ابتدا زندگی یک انسان معمولی را بهتر نکرد. با این حال، به انسان اجازه داد تا غذای بیشتری را در واحد سطح جمع آوری کند و بنابراین جمعیت کلی به طور تصاعدی چند برابر شد.

به طرز شگفت انگیزی، چند هزار سال اول انقلاب کشاورزی با ایجاد کار بیشتر، اوقات فراغت کمتر و جمعیتی که دهان های بیشتری برای تغذیه ایجاد می کرد، زندگی را برای انسان ها سخت تر کرد. هر نسلی نمی‌دانست که چگونه زندگی‌شان بدتر می‌شود، زیرا تغییرات کوچک بسیار کوچک بودند.

یکی از معدود قوانین آهنین تاریخ این است که تجملات به امری ضروری تبدیل شده و تعهدات جدیدی را ایجاد می کند. هنگامی که مردم شروع به لذت بردن از تجملات جدید می کنند، معمولاً مورد انتظار می شوند و سپس روی آنها حساب می کنند.

موفقیت تکاملی انقلاب کشاورزی (جمعیت بیشتر) در واقع باعث رنج بسیاری در سطح فردی شد. نه فقط برای انسان، بلکه برای حیوانات اهلی مانند گاو، گوسفند و مرغ نیز.

ظهور انقلاب کشاورزی زمانی را رقم زد که نگرانی های آینده شایع شد: آب و هوا، عملکرد محصول امسال و غیره.

اسطوره هایی که ما را احاطه کرده اند و زندگی ما را تشکیل می دهند تا حد زیادی به آنچه باور داریم و آنچه انجام می دهیم دیکته می کنند.

مانند مصریان باستان، بیشتر مردم زندگی خود را وقف ساختن اهرام می کنند. فقط نام، شکل و اندازه اهرام از فرهنگی به فرهنگ دیگر تغییر می کند.

برای تغییر نظم تصوری، ابتدا باید گروهی را پیدا کنید که به نظم تصوری فعلی اعتقاد دارند. اسطوره های جدید باید بر اساس اسطوره های قبلی ساخته شوند یا از آنها تکامل یابند.

هدف اصلی از نوشتن، ثبت اعدادی است که مغز ما برای مدیریت آنها تکامل نیافته است. مغز ما در به خاطر سپردن اطلاعات بیولوژیکی، جانورشناسی و اجتماعی بسیار بهتر است.

یک سیستم نوشتاری باستانی وجود دارد که توسط اینکاها استفاده می شد که به نام کیپو شناخته می شد. آنها اصلاً کلمات نوشته شده نیستند، بلکه مجموعه ای از گره ها با رنگ ها و رشته های مختلف هستند که بیانگر کلمات و اعداد هستند.

نوشتن در واقع طرز تفکر انسان ها را تغییر داده است. ما می‌توانیم از نوشتن و ثبت سوابق برای فکر کردن به مراتب قاطع‌تر از همیشه استفاده کنیم.

اعداد رایج ترین زبان دنیا هستند.

سلسله مراتب اجتماعی، نابرابری و غیره اختراعات بشری هستند.

اکثر افراد ثروتمند ثروتمند هستند زیرا در خانواده های ثروتمند به دنیا آمده اند. اکثر افراد فقیر فقیر هستند زیرا در خانواده های فقیر به دنیا آمده اند.

تبعیض ناعادلانه اغلب با گذشت زمان بدتر می شود، نه بهتر.

تا سال 2006، هنوز 53 کشور وجود داشتند که نمی توانستند شوهر را به دلیل تجاوز جنسی به همسرش تحت پیگرد قانونی قرار دهند.

وقتی صحبت از نابرابری جنسیتی می شود: زیست شناسی امکان پذیر است، فرهنگ منع می کند. ایده رفتارهای «غیرطبیعی» در واقع نتیجه الهیات مسیحی است نه زیست شناسی.

اگر از نظر بیولوژیکی امکان پذیر باشد، طبیعی است. از دیدگاه علمی، رابطه جنسی دو مرد طبیعی است. سفر با سرعت نور طبیعی نیست.

چرا مردان در بسیاری از فرهنگ ها بیشتر از زنان ارزش قائل هستند؟

همه فرهنگ های بشری مملو از تناقضات است. برای مثال، آمریکا در حال حاضر برای آزادی و برابری فردی ارزش قائل است. اما این دو ایده آل همیشه خوب بازی نمی کنند. آشتی دادن آنها بخشی از تجربه انسانی است. این ناهماهنگی ها لزوما بد نیستند. آنها ما را به تفکر انتقادی وادار می کنند. قوام، زمین بازی ذهن های کسل کننده است.

تاریخ بی وقفه به سوی وحدت پیش می رود. کل سیاره به سمت یک فرهنگ جهانی در حال حرکت است.

خلق پول صرفاً یک انقلاب فکری بود. جز در ذهن ما وجود ندارد.

بیش از 90 درصد پول فقط داده های الکترونیکی است، نه پول فیزیکی.

همه همیشه دقیقاً به این دلیل پول می خواهند که بقیه همیشه پول می خواهند.

امپراتوری ها متداول ترین شکل سازمان سیاسی جهان در 2500 سال گذشته بوده اند.

به طور کلی، امپراتوری ها به دلیل قیام ها سقوط نمی کنند. آنها تقریباً همیشه تسلیم تهاجم بیرونی یا انشعاب از درون طبقه توانمند می شوند.

بیشتر چیزهایی که ما قاطعانه معتقدیم بخشی از "فرهنگ ما" استدر واقع توسط امپراتوری های دیگری که اجداد ما را فتح کرده اند، به ما تحمیل شده است.

علی‌رغم منفی‌های آشکار امپراتوری‌ها که یک فرهنگ را تحت سلطه خود درآورده‌اند، مزایای زیادی نیز وجود دارد. هنر، موسیقی، حکمرانی و غیره نتیجه امپراطوری های شکل گرفته است. اغلب، آنها برای ایجاد یک فرهنگ جدید، چیزهای جدیدی را با مردم تسخیر شده ترکیب می کردند.

واضح به نظر می رسد که ما به سرعت به سمت یک امپراتوری جهانی حرکت می کنیم. بازارهای جهانی، گرمایش جهانی، و مفاهیم پذیرفته شده رایج مانند حقوق بشر به وضوح نشان می دهد که همه ما به یک نهاد جمعی نیاز داریم، نه دولت ها و کشورها.

دین سومین متحد کننده بزرگ بشر در کنار پول و امپراتوری هاست.

انقلاب کشاورزی با انقلاب مذهبی همراه شد.

جالب اینجاست که شرک نسبت به عقاید متعدد بازتر و پذیرای آن است، هرچند که ما اغلب به آن وحشی‌تر و بی‌سوادتر از عقاید فعلی‌مان نگاه می‌کنیم.

به نظر می رسد یکتاپرستی شرک را کنار می زند، اما در واقع با استفاده از قدیسان حامی بسیار شبیه به خدایان مشرک است. دعا با مقدسین حامی کشاورزان تفاوت چندانی با دعا با خدای باران ندارد.

تنش اصلی با توحید این است که چگونه می توان با این واقعیت برخورد کرد که در جهان شر وجود دارد در حالی که اعتقاد بر این است که خدای قادر مطلق خوب و دلسوز است. اگر خدا خوب است چرا اجازه می دهد چیزهای بد اتفاق بیفتد؟

حتی افراد ثروتمند و مشهور نیز به ندرت راضی می شوند.

طبق سنت بودایی: ذهن به طور طبیعی در همه شرایط بیشتر میل می کند. و همه رنج ها از ولع ناشی می شود.

انواع مختلفی از "مذاهب قانون طبیعی" وجود دارد که امروزه مانند کمونیسم، سرمایه داری و لیبرالیسم محبوب هستند.

در طول 200 سال گذشته، علم به طور فزاینده ای نشان داده است که رفتار انسان توسط هورمون ها، ژن ها و سیناپس های عصبی تعیین می شود. اگر این درست است، پس تا کی دیگر ما این موضوع را نادیده خواهیم گرفت که زیست شناسی با مفهوم اراده آزاد موافق نیست؟

توصیف چگونگی وقوع یک اتفاق به معنای بازسازی مجموعه ای از رویدادهای خاص است که از یک نقطه به نقطه دیگر منتهی شده است.

توصیف اینکه چرا چیزی اتفاق افتاده است به معنای یافتن پیوندهای علّی است که منجر به این سلسله رویدادهای خاص شده است تا بقیه رویدادها حذف شوند.

هرچه دانش شما از یک حوزه خاص از تاریخ عمیق تر باشد، توضیح اینکه چرا یک نتیجه خاص رخ داده است و نتیجه دیگری رخ نداده، دشوارتر می شود.

این یک قانون اجتناب‌ناپذیر تاریخ است که پیش‌بینی آنچه در گذشته بدیهی به نظر می‌رسد غیرممکن است.

سیستم های آشفته سطح یک و دو هستند. سطح یک به پیش بینی های مربوط به آن، مانند آب و هوا و پیش بینی های آب و هوا پاسخ نمی دهد. سطح دو به پیش‌بینی‌های مربوط به آن پاسخ می‌دهد، مانند گزارش‌های بازار سهام و تحلیلگران درباره افزایش قیمت نفت.

هیچ مدرکی وجود ندارد که تاریخ به نفع انسان ها کار می کند یا اینکه رفاه انسان اضافه کار را افزایش می دهد. برای پیروزها خوب است، اما آیا برای همه ما خوب است؟

انقلاب علمی حدود 500 سال پیش در اروپا آغاز شد. 500 سال گذشته شاهد رشد بی سابقه تاثیر انسانی بوده است.

یکی از تفاوت‌های دین و علم این است که علم فرض می‌کند که نوع بشر پاسخ بسیاری از بزرگترین سؤالات زندگی را نمی‌داند. با این حال، دین فرض می کند که چیزهای مهم از قبل شناخته شده است. علم جهل انسان را فرض می کند.

فرهنگ مدرن بیش از هر فرهنگ قبلی توانسته است به نادانی بپذیرد.

فرهنگ ها و نظام های اعتقادی قبلی نظریه های خود را با استفاده از داستان ها گردآوری می کردند. علم نظریه های خود را با استفاده از ریاضیات جمع آوری می کند.

داستان چگونگی تأسیس اسکاتلندی ویدوز نمونه ای عالی از قدرت احتمال است.

دانشمندان عموماً موافقند که هیچ نظریه ای 100 درصد درست نیست. بنابراین، آزمون واقعی دانش حقیقت نیست، بلکه فایده است. علم به ما قدرت می دهد. هر چه آن قدرت مفیدتر باشد، علم بهتر است.

مسابقه تسلیحاتی نظامی علم را به سرعت به جلو می برد. حقیقت این است که جنگ باعث اکتشافات علمی بسیاری می شود.

در گذشته، بهترین ذهن های روز روی یافتن راه هایی برای معنا بخشیدن به مرگ کار می کردند. امروزه بهترین ذهن ما روی پیشگیری از مرگ از طریق ابزارهای بیولوژیکی، هورمونی و ژنتیکی کار می کند. علم مرگ را امری اجتناب ناپذیر نمی داند.

منافع اقتصادی، مذهبی و سیاسی که بر جریان پول در تحقیقات علمی و فناوری تأثیر می‌گذارند، تأثیر زیادی بر خروجی علم دارند.

این کافی نیست که علم را در خلاء بدانیم. به عنوان مثال، منافع اقتصادی و سرمایه داری تعیین می کند که ما در مورد چه چیزی تحقیق کنیم و با یافته های تحقیق چه کنیم.

چرا اروپایی ها قاره آمریکا را کشف و فتح کردند؟ چرا چینی ها یا آنهایی از هند یا خاورمیانه که به اندازه اروپایی ها دانش و فناوری دارند، نه؟ ایدئولوژی اروپایی برای کشف جهان تفاوت اصلی بود.

در بیشتر تاریخ بشر، تولید سرانه ثابت باقی ماند. با این حال، از زمان راه اندازی سرمایه داری، تولید سرانه به شدت افزایش یافته است.

سرمایه داری مدرن به لطف ایجاد اعتبار، رشد بشریت را منفجر کرده است، که به شما امکان می دهد اکنون پول قرض کنید زیرا ما مجموعاً اعتماد داریم که آینده بهتر از حال خواهد بود.

بینش درخشان آدام اسمیت در مورد سرمایهآلیسم در ثروت ملل این بود که افزایش سود خصوصی مبنای افزایش ثروت و رفاه جمعی است. به عبارت دیگر، با ثروتمندتر شدن، به همه نفع می‌رسانید، نه فقط برای خودتان. هر دو طرف یک تکه پای بزرگتر می گیرند. (توجه: این فقط در صورتی کار می کند که سود دوباره سرمایه گذاری شود، نه احتکار.)

برای اینکه سرمایه داری کار کند، سود باید دوباره در تولید جدید سرمایه گذاری شود.

"مذهب" سرمایه داری می گوید رشد اقتصادی بالاترین حد است زیرا عدالت، آزادی و شادی مستلزم رشد اقتصادی است.

تمام اعتبارات مبتنی بر این ایده است که علم و فناوری پیشرفت خواهد کرد. دانشمندان در نهایت حساب سرمایه داری را به عهده می گیرند.

مصرف شکر سالانه یک انگلیسی متوسط ​​از تقریباً صفر در اوایل قرن 17 به 18 پوند در اوایل قرن 19 افزایش یافت.

با وجود رشد تصاعدی جمعیت، امید به زندگی، مرگ و میر کودکان و کالری دریافتی برای افراد متوسط ​​در سال 2014 نسبت به سال 1914 به طور قابل توجهی بهبود یافته است.

تا قبل از انقلاب صنعتی، رفتار انسان عمدتاً توسط انرژی خورشیدی و رشد گیاهان دیکته می شد. روز و شب. تابستان و زمستان. همه چیز توسط نیروی انسان و نیروی حیوان تعیین می شد که با غذا تعیین می شد که توسط فتوسنتز تعیین می شود.

این درس اساسی روانشناسی تکاملی است: نیازی که در حیات وحش شکل می‌گیرد همچنان ذهنی احساس می‌شود، حتی اگر دیگر واقعاً برای بقا و تولید مثل لازم نباشد.»

مطالعات نوزاد میمون هارلو در دهه 1950 (و انواع مطالعات بعدی) نشان داده است که حیوانات نیازهای روانی قوی و همچنین نیازهای جسمانی پاکسازی دارند. توجه به خود: هرگز نیازهای روانی خود را نادیده نگیرید.

هر ساله جمعیت ایالات متحده بیش از مقدار مورد نیاز برای تغذیه همه گرسنگان در بقیه جهان برای رژیم های غذایی هزینه می کند.

اکثر مردم نمی دانند که ما در چه روزهای آرامی زندگی می کنیم.

در سال‌های اخیر، سالانه افراد بیشتری نسبت به جنگ و جنایات خشونت‌آمیز بر اثر خودکشی جان خود را از دست می‌دهند. در مورد تصادفات رانندگی هم همینطور است.

در جامعه ای امن زندگی کنید، تا حد امکان کمتر رانندگی کنید و خودتان را دوست داشته باشید. جنایات خشونت آمیز محلی، تصادفات رانندگی و خودکشی برخی از بزرگترین قاتلان انسان ها هستند.

جنگ در همه زمان‌ها پایین است زیرا هزینه‌های جنگ به دلیل سلاح‌های هسته‌ای افزایش یافته است، مزایای جنگ کاهش یافته است زیرا منابع فیزیکی کمتر اقتصاد را هدایت می‌کند و تجارت بین‌المللی سودآورتر از تسخیر است، و تشدید ارتباطات بین‌المللی زیرا فرهنگ جهانی کمتر با خود مبارزه می کند.

نگاه ما به گذشته به شدت تحت تأثیر رویدادهای اخیر است.

محققان تقریباً تمام جنبه‌های تاریخ را بررسی کرده‌اند، اما به ندرت پرسیده‌اند که آیا تغییرات تاریخی انسان‌ها را شادتر کرده است یا خیر.

نیچه می گوید: «کسی که چرایی برای زندگی دارد، تقریباً هر راهی را تحمل می کند».

اگر شادی مبتنی بر احساسات لذت بخش است، افزایش شادی ما به افزایش ترشح بیوشیمیایی بستگی دارد. اگر شادی مبتنی بر معنا باشد، افزایش شادی ما به این دلیل است که خودمان را درباره معنای زندگی خود فریب دهیم.

یکی از مزایای غیر معمول دین: اعتقاد به زندگی پس از مرگ به زندگی شما در زمان حال معنا می بخشد.

بودیسم شادی را برای بیش از 2000 سال مطالعه کرده است. جالب توجه است که بودیسم دیدگاه های بسیاری در مورد شادی با علم دارد. مهمتر از همه، این شادی ناشی از فرآیندهای درون بدن است و نه از دنیای بیرون.

فلسفه بودایی شادی حول این ایده متمرکز است که شما رویدادهایی نیستید که برای شما اتفاق می افتد، اما همچنین احساساتی که دارید نیستید. تو احساسات خودت نیستی آنها فقط احساسات هستند. بنابراین، اگر این را درک کنید، می‌توانید نیازهای خود را برای پیگیری نیاز به احساس شادی یا عصبانی نشدن یا احساس غمگینی رها کنید. به عبارت دیگر، شما باید خودتان را درک کنید.

برای نزدیک به 4 میلیارد سال، هر موجودی مطابق با تکامل توسعه یافته است. اما در دهه‌های اخیر، انسان‌ها بر اساس طراحی هوشمند شروع به تکامل کرده‌اند. به عبارت دیگر، افرادی هستند که هزاران سال پیش از مجموعه ژنی انتخاب می شدند، اما امروز نه.

مهندسی ژنتیک به انسان اجازه می دهد تا قوانین انتخاب طبیعی را بشکند.

مرحله بعدی تاریخ بشر نه تنها شامل تغییرات بیولوژیکی و تکنولوژیکی می شود، بلکه تغییراتی در آگاهی و هویت انسان نیز خواهد داشت. تغییراتی که تا این حد اساسی هستند، اصطلاح «انسان» را زیر سؤال می برد.

بسیاری از مردم فکر می کنند سوالی که باید برای هدایت فعالیت های علمی خود بپرسیم این است که "می خواهیم چه چیزی شویم؟" با این حال، از آنجایی که به نظر می رسد در مسیر مهندسی ژنتیک و برنامه نویسی تقریباً تمام جنبه های خواسته ها، خواسته ها و آگاهی خود هستیم، سؤال واقعی که باید بپرسیم این است که "چه چیزی می خواهیم؟"

در 1000 سال گذشته، انسان ها برای تسخیر جهان تکامل یافته اند و در آستانه غلبه بر انتخاب طبیعی و تبدیل شدن به خدا هستند. با این حال، ما هنوز از بسیاری جهات ناراضی به نظر می رسیم و از آنچه می خواهیم مطمئن نیستیم. آیا خطرناکتر از خدایان ناراضی و غیرمسئول که نمی دانند چه می خواهند وجود دارد؟

منبع : jamesclear.com